ارغوان


ارغوان شاخه هم خون
جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز
آفتابیست هوا
یا گرفته است هنوز

من در این گوشه
که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست

اندر این گوشه خاموش
فراموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد

ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید

ارغوان این چه رازیست
که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید

ارغوان تو برافراشته باش
ارغوان تو بخوان
نغمه ناخوانده من
 تو بخوان